نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - هدیه عالم غیب
داخل چادر تاريك بود. از صداى نفسهاى آرام گلخانم و شوهرم محمد، مى شد فهميد هنوز نيمه شب است. شوقى در خودم احساس می کردم كه نمى توانستم تا صبح صبر كنم. خواستم بيدارشان كنم و تا يادم نرفته خوابم را بگويم ولى اين كار را نكردم و به انتظار صبح ماندم. برادرم ملاّى ايل بود.
کد خبر: ۴۲۱۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۱۸